هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و ستایش معشوق سخن میگوید و از تحقیر خود در برابر او ابراز ناراحتی میکند. شاعر به قدرت و عظمت معشوق اشاره میکند و بیان میکند که حتی اگر معشوق او را تحقیر کند، باز هم ستایش او را خواهد کرد. همچنین، شاعر به موضوعاتی مانند تواضع، عشق الهی، و ارزشهای معنوی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و معنوی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات و مفاهیم نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری دارند تا به درستی درک شوند.
غزل شمارهٔ ۱۰۹۰
صَنَما این چه گُمان است فرودستِ حَقیر
تا بدین حَد مَکُن و جانِ مرا خوار مگیر
کوهْ را کَهْ کُند اَنْدَر نَظَرِ مَرد قَضا
کاه را کوه کُند ذاکَ عَلَی اللّهِ یَسیر
خُنُک آن چَشم که گوهر زِ خَسی بِشْناسَد
خُنُک آن قافلهیی که بُوَدَش دوستْ خَفیر
حاکِمی هر چه تو نامَم بِنَهی خُشنودَم
جانِ پاکِ تو که جانْ از تو شَکوراست و شَکیر
ماه را گَر تو حَبَش نام نَهی سَجده کُند
سَرو را چَنْبَر خوانی نکُند هیچ نَفیر
زان که دُشنام تو بهتر زِ ثَناهای جهان
زِ کجا بانگِ سگانْ و زِ کجا شیرْ زَئیر
ای کِه بَطّالِ تو بهتر زِ همه مُشْتَغِلان
جُز تو جُمله همه لااست از آنیم فَقیر
تاجِ زَرّین بِدِه و سیلیِ آن یارْ بِخَر
وَرْ کسی نَشْنَود این را اِنَّما اَنْتَ نَذیر
بر قَفایِ تو چو باشد اثرِ سیلیِ دوست
بوسهها یابَد رویَتْ زِ نِگارانِ ضَمیر
مَردِ دنیا عَدَمی را حَشَمی پِنْدارد
عُمر در کارِ عَدَم کِی کُند ای دوست بَصیر؟
رَفت مَردی به طَبیبی به گِلهی دَرْدِ شِکَم
گفت او را تو چه خوردی که بِرُستهست زَحیر؟
بیشتر رنج که آید همه از فِعْلِ گِلوست
گفت منْ سوخته نان خوردم از پِستْ فَطیر
گفت سُنْقُر بُرو آن کُحْلِ عُزَیْزی به من آر
گفت دَردِ شِکَم و کُحْل؟ خَهْ ای شیخِ کَبیر
گفت تا چَشمِ تو مَر سوخته را بِشْناسَد
تا نَنوشی تو دِگَر سوخته ای نیم ضَریر
نیست را هست گُمان بُردهیی از ظُلْمَتِ چَشم
چَشمَت از خاکِ در شاه شود خوب و مُنیر
هَله ای شارِحِ دلها تو بگو شَرحِ غَزَل
من اگر شَرح کُنم نیز بِرَنْجَد دلِ میر
تا بدین حَد مَکُن و جانِ مرا خوار مگیر
کوهْ را کَهْ کُند اَنْدَر نَظَرِ مَرد قَضا
کاه را کوه کُند ذاکَ عَلَی اللّهِ یَسیر
خُنُک آن چَشم که گوهر زِ خَسی بِشْناسَد
خُنُک آن قافلهیی که بُوَدَش دوستْ خَفیر
حاکِمی هر چه تو نامَم بِنَهی خُشنودَم
جانِ پاکِ تو که جانْ از تو شَکوراست و شَکیر
ماه را گَر تو حَبَش نام نَهی سَجده کُند
سَرو را چَنْبَر خوانی نکُند هیچ نَفیر
زان که دُشنام تو بهتر زِ ثَناهای جهان
زِ کجا بانگِ سگانْ و زِ کجا شیرْ زَئیر
ای کِه بَطّالِ تو بهتر زِ همه مُشْتَغِلان
جُز تو جُمله همه لااست از آنیم فَقیر
تاجِ زَرّین بِدِه و سیلیِ آن یارْ بِخَر
وَرْ کسی نَشْنَود این را اِنَّما اَنْتَ نَذیر
بر قَفایِ تو چو باشد اثرِ سیلیِ دوست
بوسهها یابَد رویَتْ زِ نِگارانِ ضَمیر
مَردِ دنیا عَدَمی را حَشَمی پِنْدارد
عُمر در کارِ عَدَم کِی کُند ای دوست بَصیر؟
رَفت مَردی به طَبیبی به گِلهی دَرْدِ شِکَم
گفت او را تو چه خوردی که بِرُستهست زَحیر؟
بیشتر رنج که آید همه از فِعْلِ گِلوست
گفت منْ سوخته نان خوردم از پِستْ فَطیر
گفت سُنْقُر بُرو آن کُحْلِ عُزَیْزی به من آر
گفت دَردِ شِکَم و کُحْل؟ خَهْ ای شیخِ کَبیر
گفت تا چَشمِ تو مَر سوخته را بِشْناسَد
تا نَنوشی تو دِگَر سوخته ای نیم ضَریر
نیست را هست گُمان بُردهیی از ظُلْمَتِ چَشم
چَشمَت از خاکِ در شاه شود خوب و مُنیر
هَله ای شارِحِ دلها تو بگو شَرحِ غَزَل
من اگر شَرح کُنم نیز بِرَنْجَد دلِ میر
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.