هوش مصنوعی:
بلبلی از گلستان دور افتاده و از غم جدایی از گل، شبها ناله میکند. او عاشقی تنها و بیکمک است که درد فراق را تحمل میکند. صبا (نسیم) به او میرسد و از نالههایش میپرسد. بلبل شرح حال خود را میگوید و از صبا میخواهد که اگر به گلستان رسید، غزلش را به گل برساند.
رده سنی:
14+
متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، زبان شعر کلاسیک و استفاده از استعارههای عمیق، فهم آن را برای سنین پایین دشوار میکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
بلبلی از گلستان دور اوفتاد
وز غم گل سخت مهجور اوفتاد
شب همه شب نالهها میکرد زار
صبر از وی کرد عزلت اختیار
هیچ آرامش نبودی روز و شب
روز و شب بودی میان تاب و تب
آه و فریادش بگردون میشدی
دم بدم از عشق محزون میشدی
عاشقی دل رفتهٔ دور از دیار
بیکس و بی مونس و بی غمگسار
درچنین حالت حدیثی گفت راست
کین همه سرگشتگی از بهر ماست
گفت با خود چون کنم از درد دل
من نیم با این ضعیفی مرد دل
از قضا را میگذشت آنجا صبا
تا رود سوی گلستان صفا
نالهٔ بشنید هنگام سفر
از زبان مرغکی بس مختصر
رفت پیشش گفت کین فریاد چیست
این همه شوریدگی از بهر کیست
تو چه مرغی نام خود برگوی راست
کز فغانت بر تنم شد موی راست
گفت ما را بلبلی کردند نام
عشق گل با جان مابسته مدام
من ز عشق روی گل نالم همی
روز و شب در نالشم بی همدمی
گفت ای دل داده میدانی مرا
من کیم کین نکته میپرسم ترا
گفت آری پیک راه عاشقان
هست لطفت دستگیر طالبان
تو صبائی در طلب در جستجوی
در حریم وصل گل در گفتگوی
کرد آغاز آن فقیر ناتوان
داستانی در فراق دوستان
بعد از آن بگریست بسیاری بدرد
با دلی پر خون و با رخسار زرد
دل بدرد آمد صبا را گفت پس
من ندیدم چون تو عاشق هیچکس
گر ز من کاری طلب داری بگوی
گفت دارم ای صبای مشکبوی
رحمتی کن بر دل مسکین من
شادگردان خاطر غمگین من
گر ترادر گلستان افتد گذر
این غزل را پیش گل از من ببر
وز غم گل سخت مهجور اوفتاد
شب همه شب نالهها میکرد زار
صبر از وی کرد عزلت اختیار
هیچ آرامش نبودی روز و شب
روز و شب بودی میان تاب و تب
آه و فریادش بگردون میشدی
دم بدم از عشق محزون میشدی
عاشقی دل رفتهٔ دور از دیار
بیکس و بی مونس و بی غمگسار
درچنین حالت حدیثی گفت راست
کین همه سرگشتگی از بهر ماست
گفت با خود چون کنم از درد دل
من نیم با این ضعیفی مرد دل
از قضا را میگذشت آنجا صبا
تا رود سوی گلستان صفا
نالهٔ بشنید هنگام سفر
از زبان مرغکی بس مختصر
رفت پیشش گفت کین فریاد چیست
این همه شوریدگی از بهر کیست
تو چه مرغی نام خود برگوی راست
کز فغانت بر تنم شد موی راست
گفت ما را بلبلی کردند نام
عشق گل با جان مابسته مدام
من ز عشق روی گل نالم همی
روز و شب در نالشم بی همدمی
گفت ای دل داده میدانی مرا
من کیم کین نکته میپرسم ترا
گفت آری پیک راه عاشقان
هست لطفت دستگیر طالبان
تو صبائی در طلب در جستجوی
در حریم وصل گل در گفتگوی
کرد آغاز آن فقیر ناتوان
داستانی در فراق دوستان
بعد از آن بگریست بسیاری بدرد
با دلی پر خون و با رخسار زرد
دل بدرد آمد صبا را گفت پس
من ندیدم چون تو عاشق هیچکس
گر ز من کاری طلب داری بگوی
گفت دارم ای صبای مشکبوی
رحمتی کن بر دل مسکین من
شادگردان خاطر غمگین من
گر ترادر گلستان افتد گذر
این غزل را پیش گل از من ببر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:دیباچه
گوهر بعدی:غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.