هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از تجربههای روحانی و عرفانی خود سخن میگوید. او از مواجهه با یک نگار (معشوق یا مرشد) و دستورات عجیب و غریب او مانند جاروب زدن از دریا و آتش، سجده کردن بدون سجاده و بریدن سر سجاده با تیغ ذوالفقار صحبت میکند. سپس شاعر از سرهای بیشمار خود که مانند شمعها میسوزند و جهان را روشن میکنند، سخن میگوید. در ادامه، او از مفهوم لامکان و نقشهای دلربا و رنگهای زیبا صحبت میکند و به توصیف جمال شهریار و تأثیر آن بر جهان میپردازد. در پایان، شاعر از مستی و خمار ناشی از عشق به شاه شمسالدین تبریزی سخن میگوید.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربههای زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۹۵
داد جاروبی به دستَم آن نِگار
گفت کَزْ دریا بَراَنگیزانْ غُبار
باز آن جاروب را زاتَش بِسوخت
گفت کَزْ آتشْ تو جاروبی بَرآر
کردم از حیرتْ سُجودی پیشِ او
گفت بیساجِدْ سُجودی خوش بیار
آه بیساجِدْ سُجودی چون بُوَد؟
گفت بیچون باشد و بیخارْخار
گَردَنَک را پیش کردم گفتَمَش
ساجِدی را سَر بِبُر از ذوالْفَقار
تیغْ تا او بیش زد سَر بیش شُد
تا بِرُست از گَردَنَم سَر صد هزار
من چراغ و هر سَرَم هَمچون فَتیل
هر طَرَف اَنْدَر گرفته از شَرار
شمعها میوَرْشُد از سَرهایِ من
شرق تا مَغرب گرفته از قِطار
شرق و مغرب چیست اَنْدَر لامَکان؟
گُلْخَنی تاریک و حَمّامی به کار
ای مِزاجَت سرد کو تاسهی دِلَت؟
اَنْدَرین گَرمابه تا کِی این قَرار؟
بَرشو از گَرمابه و گُلْخَن مَرو
جامه کَن دربِنْگَر آن نَقْش و نِگار
تا بِبینی نَقْشهای دِلْرُبا
تا بِبینی رَنگهای لاله زار
چون بِدیدی سویِ روزَن دَرنِگَر
کانْ نِگار از عکسِ روزَن شُد نِگار
شش جِهَت حَمّام و روزَن لامَکان
بر سَرِ روزَنْ جَمالِ شَهریار
خاک و آب از عکسِ او رَنگین شده
جانْ بِباریده به تُرک و زَنگبار
روز رفت و قِصّهاَم کوتَه نَشُد
ای شب و روز از حَدیثَش شَرمسار
شاهْ شَمسُ الدّینِ تَبریزی مرا
مَست میدارد خُمار اَندَر خُمار
گفت کَزْ دریا بَراَنگیزانْ غُبار
باز آن جاروب را زاتَش بِسوخت
گفت کَزْ آتشْ تو جاروبی بَرآر
کردم از حیرتْ سُجودی پیشِ او
گفت بیساجِدْ سُجودی خوش بیار
آه بیساجِدْ سُجودی چون بُوَد؟
گفت بیچون باشد و بیخارْخار
گَردَنَک را پیش کردم گفتَمَش
ساجِدی را سَر بِبُر از ذوالْفَقار
تیغْ تا او بیش زد سَر بیش شُد
تا بِرُست از گَردَنَم سَر صد هزار
من چراغ و هر سَرَم هَمچون فَتیل
هر طَرَف اَنْدَر گرفته از شَرار
شمعها میوَرْشُد از سَرهایِ من
شرق تا مَغرب گرفته از قِطار
شرق و مغرب چیست اَنْدَر لامَکان؟
گُلْخَنی تاریک و حَمّامی به کار
ای مِزاجَت سرد کو تاسهی دِلَت؟
اَنْدَرین گَرمابه تا کِی این قَرار؟
بَرشو از گَرمابه و گُلْخَن مَرو
جامه کَن دربِنْگَر آن نَقْش و نِگار
تا بِبینی نَقْشهای دِلْرُبا
تا بِبینی رَنگهای لاله زار
چون بِدیدی سویِ روزَن دَرنِگَر
کانْ نِگار از عکسِ روزَن شُد نِگار
شش جِهَت حَمّام و روزَن لامَکان
بر سَرِ روزَنْ جَمالِ شَهریار
خاک و آب از عکسِ او رَنگین شده
جانْ بِباریده به تُرک و زَنگبار
روز رفت و قِصّهاَم کوتَه نَشُد
ای شب و روز از حَدیثَش شَرمسار
شاهْ شَمسُ الدّینِ تَبریزی مرا
مَست میدارد خُمار اَندَر خُمار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.