۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹

تو و آرام و پخته کاریها
من و خامی و بی قراریها

پرسشم گر بخاطرت گذرد
دل بیمار و جان سپاریها

غیر را روزهای عیش و طرب
من و شبهای تار و زاریها

بی نکوئی چه بر سرش آمد
کو مراعات حق گذاریها

پای تا سر بمهر تو بستم
یاد ایام رستگاریها

شکوه بگذرام و بنالم زار
تا کند دوست غمگساریها

از در عجز و مسکنت آرم
بندگیها و اشگباریها

شاید از رحم در دلش آرد
آه آتش فشان و زاریها

شکوه از بخت و مهر او دردل
چه شد آرزم و شرمساریها

دعوی دوستی و عرض گله
روی سخت و امید واریها

گفتی ای دلفکار از کهٔ
زار تو زار تو بزاریها

فیض را نیست غیرتو یاری
یاریش کن بحق یاریها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.