۳۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۱۸

میرِ شِکار من که مرا کرده‌ای شکار
بی‌تو نه عیش دارم و نه خواب و نه قَرار

دِلْدارِ من تویی سَرِ بازارِ من تویی
این جُمله جورْبر منِ مِسکینْ رَوا مَدار

ای آن کِه یار نیست تو را در جهانِ عشق
من در جهان فَکَنْده که ای یار یار یار

دَردِهْ از آن شراب که اوَّل بِداده‌یی
زان چَشم‌‌های مَستْ تو بِشْکَنْ مرا خُمار

از آسْمان فِرِست شرابی کَزان شراب
اَنْدَر زمین نَمانَد یک عقلْ هوشیار

روزی هزار کار بَرآری به یک نَظَر
آخِر یکی نَظَر کُن و این کار را بَرآر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.