۳۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۱۹

کَس بی‌کسی نَمانَد می‌دان تو این قَدَر
گَر با یکی نسازی آید یکی دِگَر

زین خانه گَر رَوَم من و خانه تَهی کُنم
آید یکی دِگَر چو مَنی یا زِ من بَتَر

میراث مانده است جهان از هزار قرن
چون شُد به زیرِ خاکْ پدر شُد پسر پدر

تنها نه آدمی حَیَوان نیز همچُنین
وَرْ نی ندیدی تو در آفاقْ جانِوَر

شبْ آفتاب اگر بِرَوَد هم زِ بامِ چَرخ
بر جایِ آفتابْ سِتاره‌ست یا قَمَر

گر تَرکِ یک هُنر بِکُند مَرد طَبْعِ او
مشغولِ کارِ دیگر گشت و دِگَر هُنر

زیرا که بر دلِ همه خَلْقان مُوکِّلی‌ست
بی‌کارشان ندارد و بی‌یار و‌ بی‌سَفَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.