هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق می‌نالد و از ناسازگاری روزگار و بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند. او احساس می‌کند که در دام عشق اسیر شده و راه چاره‌ای ندارد. همچنین، به تقدیر و سرنوشت محتوم خود اشاره می‌کند و از حال دل شکسته‌اش می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند شکایت از روزگار و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.

غزل شمارهٔ ۹۴

نگارا در غمت جانم حزین است
بهر جزو دلم در وی دفین است

ترا رحمی بباید یا مرا صبر
چه سازم چون نه آنست و نه اینست

امیر حسن را خوی آنچنانست
اسیر خلق را عشق اینچنین است

تقاضای جناب حسن آنست
تمنای خیال عشق این است

دلم تا خستهٔ ابرو کمانیست
بهر جایم بلائی در کمین است

چه سازم با دل سودا پرستی
که بهر بیغمان دایم غمین است

چه سازم با جفای بیوفائی
که آئین شکست و عقل و دین است

همانا رأی و حکم او همانست
همانا سرنوشت من همین است

بلی دلدار با من آنچنانست
از آنحال دل فیض اینچنین است
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.