۳۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۵

صحرا وباغ و خانه ندانم کجا خوش است
هرجا خیال روی تو باشد مرا خوش است

در دوزخ ار خیال توام همنشین بود
یاد بهشت می نکنم بس که جا خوشست

غمخوار گومباش غمین از بلای ما
ما عاشقان غمزده را در بلا خوشست

با آب چشم و آتش دل گشته ام مقیم
برخاک کوی دوست که آب وهوا خوش است

مقصود مازدیدن خوبان لقای تست
زاهد ترا بقا خوش و ما را لقا خوش است

خوبست دلبری و جفا و ستمگری
گه گه زمهوشان و گهی هم وفا خوش است

خوبان این زمانه زکس دل نمیبرند
حسن ارچه در کمال بود با حیا خوش است

از دلیران وفا نکند فیض کس طمع
الحق زخوبرویان رسم جفا خوش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.