۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۵

پای تا سر همه ام در غمت اندیشه شدست
زدن تیشه بر این کوه مرا پیشه شدست

خواهش من دگر و آنچه تو خواهی دگرست
نخل امید مرا غیرت تو تیشه شدست

هر نهالی که خیال قد و بالای تو گشت
ریشهٔ شد بدل اکنون همه دل ریشه شدست

دم بدم در دلم از غصه نهالی کارم
از درخت غم تو باغ دلم بیشه شدست

بیش ازین تاب جفای تو ندارم جانا
بس که بگداخت سراپای دلم شیشه شدست

متصل میکندش تا که در آرد از پای
غم هجران تو بنیاد مرا تیشه شدست

ناله ام مطرب و خون باده و چشمم ساغر
یادتو ساقی این بزم و دلم شیشه شدست

گل سرخست رخت یاشده از می گلگون
زعفرانیست رخم یا گل کافیشه شدست

بس که در حسن سراپای تو اندیشه نمود
پای تا سر دل حیرت زده اندیشه شدست

فیض هر روز بنظم غزلی پردازد
سفتن گوهر معنیش مگر پیشه شدست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.