هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و فداکاری سخن میگوید. او خود را تیر عشق و فدایی عاشقانه میداند و از عشق به عنوان منشأ همه چیز یاد میکند. شاعر از صبر، شکر، رحمت و خنده به عنوان معادن وجودی خود یاد میکند و عشق را منشأ همه دستها و پاها میداند. او همچنین از عشق به عنوان نیرویی که همه چیز را شکل میدهد و به زندگی معنا میبخشد، سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۱۱۲۶
سُست مَکُن زِهْ که منْ تیرِ تواَم چارپَر
رویْ مَگَردان که منْ یک دِلِهام نی دوسَر
از تو زدن تیغِ تیز وَزْ دل و جان صد رِضا
یک سُخَنَم چون قَضا نی اَگَرَم نی مَگَر
گَر بِکَشی ذوالْفَقار ثابِتَم و پایْدار
نی بِگُریزم چو باد نی بِمُرَم چون شَرَر
جانْ بِسِپارَم به تیغ هیچ نگویم دَریغ
از جِهَتِ زَخم تیغ ساخت حَقَم چون سِپَر
تیغ زن ای آفتاب گَردنِ شب را بِتاب
ظُلْمَتِ شبها زِ چیست؟ کوره خاکِ کَدَر
مَعْدَنِ صبراست تَن مَعْدنِ شُکر است دل
مَعْدنِ خَندهست شُش مَعْدنِ رَحْمَت جِگَر
بر سَرِ من چون کُلاه ساز شَها تَخْتگاه
در بَرِ خود چون قَبا تَنگ بگیرم به بَر
گفت کسی عشق را صورت و دست از کجا؟
مَنْبِتِ هر دست و پا عشق بُوَد در صُوَر
نی پدر و مادرت یک دَمهیی عشقْ باخت
چون که یگانه شدند چون تو کسی کرد سَر؟
عشق که بیدستْ او دستِ تو را دست ساخت
بی سَر و دَستش مَبین شکلِ دِگَر کُن نَظَر
رنگِ همه رویها آبِ همه جویها
مَفْخَرِ تبریز دانْ شَمسِ حَق ای دیده وَرْ
رویْ مَگَردان که منْ یک دِلِهام نی دوسَر
از تو زدن تیغِ تیز وَزْ دل و جان صد رِضا
یک سُخَنَم چون قَضا نی اَگَرَم نی مَگَر
گَر بِکَشی ذوالْفَقار ثابِتَم و پایْدار
نی بِگُریزم چو باد نی بِمُرَم چون شَرَر
جانْ بِسِپارَم به تیغ هیچ نگویم دَریغ
از جِهَتِ زَخم تیغ ساخت حَقَم چون سِپَر
تیغ زن ای آفتاب گَردنِ شب را بِتاب
ظُلْمَتِ شبها زِ چیست؟ کوره خاکِ کَدَر
مَعْدَنِ صبراست تَن مَعْدنِ شُکر است دل
مَعْدنِ خَندهست شُش مَعْدنِ رَحْمَت جِگَر
بر سَرِ من چون کُلاه ساز شَها تَخْتگاه
در بَرِ خود چون قَبا تَنگ بگیرم به بَر
گفت کسی عشق را صورت و دست از کجا؟
مَنْبِتِ هر دست و پا عشق بُوَد در صُوَر
نی پدر و مادرت یک دَمهیی عشقْ باخت
چون که یگانه شدند چون تو کسی کرد سَر؟
عشق که بیدستْ او دستِ تو را دست ساخت
بی سَر و دَستش مَبین شکلِ دِگَر کُن نَظَر
رنگِ همه رویها آبِ همه جویها
مَفْخَرِ تبریز دانْ شَمسِ حَق ای دیده وَرْ
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.