هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر عشق و ستایش معشوق است که دارای زیبایی بینظیر و ارزشمند است. شاعر خود را ناتوان از رسیدن به معشوق میداند و از او طلب لطف و بخشش دارد. همچنین، اشارهای به قدرت معجزهآسای بوسه معشوق در زنده کردن عاشق سوخته دارد. شاعر در نهایت به سکوت و ادب در برابر معشوق تأکید میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و استعارههای شعری است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است.
غزل شمارهٔ ۱۴۱
آن ملاحت که تو داری گهر حسن آنست
به بهایش نرسد هیچ متاع ار همه جانست
ما نداریم متاعی که بود درخور وصلت
تو گران قیمتی و هر چه تو را هست گرانست
با تو سودا نتوانیم مگر لطف کنی تو
کانچه ما را به از آن نه همه چیزت به از آنست
بوسهای گر برباید ز لبت سوخته جانی
شود او زنده و جاوید و لب لعل همانست
سهل باشد ز تو سودی ببرد عاشق مسکین
کز عطای تو تو را هیچ نه نقصان نه زیانست
میزند بر لب من دست ادب قفل خموشی
ور نه بسیار سخن هست که محتاج بیانست
حرف سودا سخن سود و زیان هیچ مگو فیض
کاین سخن چون سر سودا زده گوید هذیانست
به بهایش نرسد هیچ متاع ار همه جانست
ما نداریم متاعی که بود درخور وصلت
تو گران قیمتی و هر چه تو را هست گرانست
با تو سودا نتوانیم مگر لطف کنی تو
کانچه ما را به از آن نه همه چیزت به از آنست
بوسهای گر برباید ز لبت سوخته جانی
شود او زنده و جاوید و لب لعل همانست
سهل باشد ز تو سودی ببرد عاشق مسکین
کز عطای تو تو را هیچ نه نقصان نه زیانست
میزند بر لب من دست ادب قفل خموشی
ور نه بسیار سخن هست که محتاج بیانست
حرف سودا سخن سود و زیان هیچ مگو فیض
کاین سخن چون سر سودا زده گوید هذیانست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.