هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از دیدار با شخصیتی تیزرو و درخشان مانند ماه سخن میگوید و از او میخواهد که کمی آهستهتر حرکت کند. این شخصیت خود را آفتاب معرفی میکند و اشاره میکند که حضور او آنقدر قوی است که از شاعر اثری باقی نمیگذارد. شاعر همچنین به شرایط خود اشاره میکند و از خشکی و سختی زندگی خود میگوید. در نهایت، شاعر به سوی تبریز و شمع طراز (شاید اشاره به شمس تبریزی) حرکت میکند و از او طلب زیبایی و شکوه میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیدهی عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۱۲۸
بر سَرِ رَهْ دیدَمَش تیزْرَوان چون قَمَر
گفتم بَهرِ خدا یک دَمه آهسته تَر
یک دَم ای ماهْ وَش اسپ و عِنان را بِکَش
ای تو چو خورشید و خور سایه زِ ما زو مَبَر
گفت مَنَم آفتاب نیست تو را تابِ تاب
زان که زِ یک تابِ من از تو نَمانَد اَثَر
زان که تو در سَردسیر داشتهیی رَخْتِ خُشک
خُشک لَب و چَشمْ تَر بودهیی از خُشک و تَر
بُرجِ من آن سوتَراست دور زِ خُشک و تَراست
نیکْ عَجَب گوهراست نیکْ پُر از شور و شَر
از پَسِ چندین حِجاب چاکْ زَدَستی تو جَیب
از پَسِ پَرده تو را یاوه شده پا و سَر
جانِبِ تبریز تاز جانِبِ شمعِ طِراز
شَمسِ حَقِ سَرفَراز تا شَوَدَت زیب و فَر
گفتم بَهرِ خدا یک دَمه آهسته تَر
یک دَم ای ماهْ وَش اسپ و عِنان را بِکَش
ای تو چو خورشید و خور سایه زِ ما زو مَبَر
گفت مَنَم آفتاب نیست تو را تابِ تاب
زان که زِ یک تابِ من از تو نَمانَد اَثَر
زان که تو در سَردسیر داشتهیی رَخْتِ خُشک
خُشک لَب و چَشمْ تَر بودهیی از خُشک و تَر
بُرجِ من آن سوتَراست دور زِ خُشک و تَراست
نیکْ عَجَب گوهراست نیکْ پُر از شور و شَر
از پَسِ چندین حِجاب چاکْ زَدَستی تو جَیب
از پَسِ پَرده تو را یاوه شده پا و سَر
جانِبِ تبریز تاز جانِبِ شمعِ طِراز
شَمسِ حَقِ سَرفَراز تا شَوَدَت زیب و فَر
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.