هوش مصنوعی: این شعر درباره‌ی عشق و رنج‌های آن است. شاعر بیان می‌کند که عشق واقعی با آرامش و آسایش همراه نیست و عاشق باید بلای عشق را تحمل کند. او اشاره می‌کند که در راه عشق، ناکامی‌ها و بیچارگی‌ها وجود دارد و عشق ورزیدن نیازمند گذشت از ننگ و نام است. همچنین، شاعر از تکرار روزمرگی شکایت دارد و آرزوی جایی را می‌کند که زمان در آن معنا ندارد. در نهایت، او عشق را بالاتر از ظواهر دنیوی می‌داند و تاکید می‌کند که تا وصال معشوق، دل آرام نمی‌گیرد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عشق و رنج‌های آن، همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. این شعر نیازمند سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی برای درک کامل معانی آن است.

غزل شمارهٔ ۱۷۱

عاشقانرا در بهشت آرام نیست
عشقبازی کار هر خود کام نیست

پختهٔ باید بلای عشق را
کار این سودا پزان خام نیست

چارهٔ عاشق همین بیچارگیست
همدمش جز بخت نافرجام نیست

کام نتوان یافتن در راه عشق
غیر ناکامی درین ره کام نیست

دست باید داشتن از ننگ و نام
عشق را عاری چو ننک و نام نیست

زین شب و روز مکرر دل گرفت
ایخوش آنجائی که صبح و شام نیست

خوبتر از خال و زلف دلبران
دانهٔ مردم ربا و دام نیست

آبروی نیکوان دلدار ماست
لیک با این خاک شینان رام نیست

تا وصالش دست ندهد فیض را
این دل سرگشته را آرام نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.