هوش مصنوعی: این متن به بیان احساسات شاعر درباره عشق، غم و تنهایی می‌پردازد. شاعر از نبود همراهی در جهان شکایت دارد و تنها همدم خود را غم عشق می‌داند. او از عذاب‌های روحی می‌گوید و طاقت احمقان را ندارد. شاعر به خداوند پناه می‌برد و تنها شادی دل خود را در غم عشق می‌یابد. او عشق را راه نجات می‌داند و بیان می‌کند که با وجود شور عشق در سر، دلش به چیزی دیگر توجهی ندارد. در نهایت، شاعر تأکید می‌کند که در هیچ جای جهان نمی‌توان نشست، مگر اینکه داستان عشق در میان باشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند غم و تنهایی نیاز به بلوغ فکری دارد تا بتوان آنها را به درستی درک کرد.

غزل شمارهٔ ۱۷۲

یک محرم راز در جهان نیست
یک دوست بزیر آسمان نیست

غیر از غم عشق همدمی کو
کز صحبت آن دلم گران نیست

فریاد زدست این کرانان
جانرا از عذابشان امان نیست

من طاقت احمقان ندارم
جز مرک سزای احمقان نیست

یارب یا رب غم تو خواهم
دل جز بغم تو شادمان نیست

تا یافت بکوی عشق راهی
دل را غم جان سرجهان نیست

خود جان جهان جهان جان شد
دل بستهٔ انی جهان و جان نیست

شور عشقی چو هست در سر
دلرا پروای این و آن نیست

جائی نتوان نشست ای فیض
کافسانهٔ عشق در میان نیست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.