هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام، رنج و جدایی سخن می‌گوید. شاعر از دیدار معشوق و رفتن او با بی‌اعتنایی یاد می‌کند، درحالی‌که خودش در غم و اشک غرق است. او به ناپایداری دنیا اشاره کرده و می‌گوید این جهان جای ماندن نیست، بلکه جای عبرت گرفتن است. در پایان، شاعر از دیدار ناکام با معشوق می‌نالد و می‌گوید حتی یک نگاه از او می‌تواند جان و دل را تازه کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، لحن غمگین و پرداختن به موضوعاتی مانند رنج عشق و ناپایداری دنیا مناسب سنین بالاتر است.

غزل شمارهٔ ۱۸۴

بر سر راهش فتاده غرق اشگم دید و رفت
زیرلب بر گریهٔ خونین من خندید و رفت

از دو عالم بود در دستم همین دین و دلی
یکنظر دردیده کردآن هر دون رادزدید ورفت

گرچه دل از پادرآمد در ره عشقش ولی
اندرین ره میتوان درخاک و خون غلطید و رفت

بر سربالینم آمد گفتمش یکدم بایست
تا که جان بر پایت افشانم زمن نشنید و رفت

جان بلب آمد زیاد آن لبم لیکن گرفت
از خیالش بوسهٔ دل جان نو بخشید و رفت

اینجهان جای اقامت نیست جای عبرتست
زینتش را دل نباید بست باید دید و رفت

فیض آمد تا زوصل دوست یابد کام جان
یکنظر نادیده رویش جان و دل بخشید ورفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.