هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و مستی به عنوان تنها هنر و معنای زندگی خود یاد می‌کند. او از ملامت‌گران و زاهدان می‌گوید که درک ذوق مستی و عشق را ندارند و خود را برتر می‌دانند. شاعر تأکید می‌کند که دل او تنها با عشق و رندی شاد است و به غم دیگران توجهی ندارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌هایی مانند 'مستی' و 'رندی' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، این متن نیاز به درک ادبیات کلاسیک و فلسفه عرفانی دارد که معمولاً در سنین بالاتر توسعه می‌یابد.

غزل شمارهٔ ۲۴۳

دل من بیاد جانان ز جهان خبر ندارد
سر من بغیر مستی هنری دیگر ندارد

هنر دگر نباشد بر ما بغیر مستی
نبود هنر جز آنرا که ز خود خبر ندارد

کند آنکه عیب مستان نچشیده ذوق مستی
خودش او تمام عیب است و یکی هنر ندارد

ز ره ملامت آئی و گر از در نصیحت
چه کنی بمست عشقی که در او اثر ندارد

تو که زاهدی بپرهیز تو که عابدی سحرخیز
سر من مدام مست و شب من سحر ندارد

من و باز عشق و رندی که درین خرابهٔ دل
همه علم و زهد کشتیم و یکی ثمر ندارد

دل ماست شاد و خرم بهر آنچه میکند دوست
غم آن نمیخورد فیض که دعا اثر ندارد
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.