۲۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۴

ز روی مهوشان چشمم دمی دل بر نمی‌دارد
ازین بهتر کسی از عمر حاصل بر نمی‌دارد

یکی میگفت دل بردار از روی بتان گفتم
مرا عشقست چون جان کس ز جان دل بر نمی‌دارد

ز تیغ جور خوبان زنده میگردد دلم آری
چنین مرغ از چنان صیاد بسمل بر نمی‌دارد

دل از عشق مجازی رو بمعشوقی حقیقی کرد
چه حق بین شد دگر او مهر باطل بر نمی‌دارد

زمعنی یافت چون صیقل ز صورت زنک کی گیرد
صفا چون یافت از جان دل ز تن گل بر نمی‌دارد

شراب عشق حق نوشد بهر دم بی دهان و لب
ز چشم مست خوبان فیض از آن دل بر نمی‌دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.