۳۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۵

خبر شوق مرا هر که به یاران ببرد
چه مضاعف حسنانی که بمیزان ببرد

سیآتش حسنات آید و دردش درمان
خبر مرگ مرا هر که بدرمان ببرد

چه دعاها کنمش گر خبری باز آرد
از دل من غم و اندوه فراوان ببرد

مژدهٔ وصل گر آرد بسوی من پیکی
چه ثوابی که بپاداش بدیوان ببرد

یک عنایت که از آنان برساند هی های
چه دعاها چه ثناها که از اینان ببرد

گر طوافی بکند ان سر کو را از من
ببرد اجر چهل حج که بپایان ببرد

اجر صد حج ببرد گر غم من عرض کند
قصه رنج مرا سوی طبیبان ببرد

قصه غصه دوری چو بخواند یک یک
تا چو قاصد خبر آرد به عوض جان ببرد

دل و جان هر دو به مکتوب دهم تا مکتوب
دل به دلدار دهد جان بر جانان ببرد

قاصدی کو که غمم را بتواند بر داشت
سیل اشکم مگر این کوه به پایان ببرد

آتش هجر کزآن جان و دلم میسوزد
که تواندشرری را به نشان زان ببرد

آهی ار سر دهم از سینه بسوزد دوزخ
رخصت دیده دهم قلزم و عمان ببرد

مگر این آتش هجران به تنم در گیرد
باد خاکم بسر کوی عزیران ببرد

فیض را شوق عزیزان جهان باقیست
کیست کز وی خبری جانب ایشان ببرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.