هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق، مستی، عقل و جنون می‌پردازد. شاعر از تضاد بین عشق و عقل، مستی و هوشیاری، و ارتباط بین عاشق و معشوق سخن می‌گوید. همچنین، به مفاهیمی مانند رازداری، غم، شادی، و تنهایی اشاره دارد. در نهایت، شعر بر این نکته تأکید می‌کند که عشق حقیقی نیازمند گذشتن از عقل و رسیدن به حالت‌های روحانی است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به مستی و جنون نیازمند سطحی از بلوغ فکری برای تفسیر صحیح است.

غزل شمارهٔ ۲۸۸

شوریدهٔ صحرائی در خانه چسان باشد
از عقل چو شد برتر فرزانه چسان باشد

تا نگذرد از هستی دستش ندهد مستی
تا جان ندهد از کف جانانه چسان باشد

عشق ار نکند مستش کی دوست دهد دستش
تا می نخورد زان کف مستانه چسان باشد

میخانه نباشد سر لذت ندهد مستی
یکدم چو تهی ماند میخانه چسان باشد

آن یار چو شد یارش بگسست ز اغیارش
با مردم بیگانه همخانه چسان باشد

آنرا که کند عاقل عاشق نتواند شد
و آن را که کند عاشق فرزانه چسان باشد

آن را که کند دلشاد اندوه کجا بیند
آنرا که کند آباد ویرانه چسان باشد

آنرا که کند یاری هرگز نکشد خواری
و آنرا که دهد رازی بیگانه چسان باشد

آنرا که کند مجنون از عقل چه دریابد
و آنرا که خرد بخشد دیوانه چسان باشد

آنرا که دهد عشقی پنهان نتواند کرد
گر پرده نیفتد زو افسانه چرا باشد

تا دل نبرد دلبر شوری نفتد در سر
شور ار نفتد در سر غمخانه چسان باشد

چون فیض باو ره برد یکجرعه از آن میخورد
جز عشق رخ او را کاشانه چسان باشد
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.