هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تضادها و تناقض‌های درونی خود سخن می‌گوید. او از ترکیب عقل و جنون، غم و شادی، رندی و زهد، و بیماری و سرخوشی می‌نالد. عشق و جادوی چشمان معشوق او را به جنون می‌کشاند و گویی تقدیر با او به سختی رفتار کرده است. شاعر با بی‌قراری و درد عشق، زندگی را سپری می‌کند و از بخت نامساعد خود شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است و درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جنون، درد عشق، و تضادهای درونی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۳۳۲

کوه عقلی و بیابان جنونم داده‌اند
حیرتی دارم از این، کین هر دو چونم داده‌اند

از فلک روزی نخواهم نعمت عشقم بس است
در دل از غم رزقهای گونه گونم داده‌اند

داده اندم بی‌خم و مینا و ساغر بادها
داده‌اند اما نمیدانم که چونم داده‌اند

گاه رندم گاه زاهد گاه خشکم گاه تر
بادهٔ از جام سرشار جنونم داده‌اند

مستیم امروز از اندازه بیرون می‌رود
یکدو ساغر دوش پنداری فزونم داده‌اند

گاه بیمارم گهی خوش گاه سرخوش گاه مست
غالباً چشمان جادویت فسونم داده‌اند

میخورم خون جگر از خوان عشقت روز و شب
از قضا بهر غذا همواره خونم داده‌اند

میخورم خون جگر تا میبرم روزی بسر
قسمت از خوان قضا بنگر که چونم داده‌اند

ای که گفتی سوختی‌ای فیض و کارت خام ماند
آری آری چون کنم بخت زبونم داده‌اند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.