هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی به ستایش معشوق الهی میپردازد و از عشق و شیفتگی عارفان و عاشقان به او سخن میگوید. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای عمیق، بیان میکند که همه چیز در جهان به سوی معشوق الهی جذب میشود و او منبع همه زیباییها و نعمتهاست.
رده سنی:
16+
محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد.
غزل شمارهٔ ۳۴۴
عارفان از چمن قدس چو بوی تو کشند
خویش را بیخرد و مست بکوی تو کشند
چون بخورشید فتد چشم حقایق بینان
برقع چشمهٔ خورشید ز روی تو کشند
خستگانت بدرون ظلمات ار گذرند
هر طرف دست بیازند که موی تو کشند
عاشقان با جگر سوخته و چشم پر آب
تشنه آب حیاتی که ز جوی تو کشند
هرچه بینند جمال تو در آن میبینند
صورت و معنی هر چیز بسوی تو کشند
سرو را در نظر آرند بیاد قد تو
گرد گلزار بر آنند که بوی تو کشند
هر ثنا هر که کند در حق هر کس همه را
به له الملک وله الحمد بسوی تو کشند
روز ایشان بود آنگه که برویت نگرند
شب زمانی که در آن طرهٔ موی تو کشند
سخن هر که بهر سوی و بهر روی بود
همه را پخته و سنجیده بسوی تو کشند
لطف و قهر تو بکام دلشان یکسانست
مزهٔ نیشکر از تلخی خوی تو کشند
زاهدان درد کش جام هوا و هوساند
عاشقان بادهٔ صافی ز سبوی تو کشند
هر کسی روی بسوئی بامیدی دارد
آخر الامر همه رخت بسوی تو کشند
کمر بندگیت بسته سراپای جهان
همه الوان نعم از سر کوی تو کشند
کبریای تو بسی سر بسجود اندازد
صوفیان چونکه بجان نعرهٔ هوی تو کشند
فیض فریادکنان بر اثر بانک رود
هر کجا ناله دلسوز ببوی تو کشند
خویش را بیخرد و مست بکوی تو کشند
چون بخورشید فتد چشم حقایق بینان
برقع چشمهٔ خورشید ز روی تو کشند
خستگانت بدرون ظلمات ار گذرند
هر طرف دست بیازند که موی تو کشند
عاشقان با جگر سوخته و چشم پر آب
تشنه آب حیاتی که ز جوی تو کشند
هرچه بینند جمال تو در آن میبینند
صورت و معنی هر چیز بسوی تو کشند
سرو را در نظر آرند بیاد قد تو
گرد گلزار بر آنند که بوی تو کشند
هر ثنا هر که کند در حق هر کس همه را
به له الملک وله الحمد بسوی تو کشند
روز ایشان بود آنگه که برویت نگرند
شب زمانی که در آن طرهٔ موی تو کشند
سخن هر که بهر سوی و بهر روی بود
همه را پخته و سنجیده بسوی تو کشند
لطف و قهر تو بکام دلشان یکسانست
مزهٔ نیشکر از تلخی خوی تو کشند
زاهدان درد کش جام هوا و هوساند
عاشقان بادهٔ صافی ز سبوی تو کشند
هر کسی روی بسوئی بامیدی دارد
آخر الامر همه رخت بسوی تو کشند
کمر بندگیت بسته سراپای جهان
همه الوان نعم از سر کوی تو کشند
کبریای تو بسی سر بسجود اندازد
صوفیان چونکه بجان نعرهٔ هوی تو کشند
فیض فریادکنان بر اثر بانک رود
هر کجا ناله دلسوز ببوی تو کشند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.