۳۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۶

در سر شوریده سودا میرود
کز کجا آمد کجاها میرود

و آنکه عاقل خوانیش در کارها
در خیالش سود و سودا میرود

گه در آتش میرود گاهی در آب
خاک بر سر در هواها میرود

هیچ در پیش و پس خود ننگرد
در بلاهایی محابا می‌رود

خواجه باهوش آی و کاریار بین
حرف سوق و سود و سودا میرود

خواجه بیهوشست و کارش در زیان
عمر رفت و خواجه رسوا میرود

دی برفت امروز هم باقی نماند
جان بفردا می‌رسد یا میرود

این نفس را پاس باید داشتن
کاین نفس از کیسهٔ ما میرود

جان بجانان تازه میکردم بدم
ور نه جان بی‌جان ز دنیا میرود

گوشها بسته است فیضا لب ببند
کاین سخنهای تو بی جا می‌رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.