هوش مصنوعی: این متن به بیان عشق و دلدادگی عمیق و بی‌پایان می‌پردازد. شاعر از عشقی سخن می‌گوید که هرگز سیر نمی‌شود و از رنج و زخم‌های آن نیز خسته نمی‌گردد. او از وابستگی به معشوق و ناتوانی در رهایی از این عشق سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که دلش هرگز از عشق و اشتیاق به معشوق سیر نمی‌شود. همچنین، شاعر از شرمساری خود در برابر احسان شمس تبریزی یاد می‌کند و بیان می‌دارد که جانش از این شرم و شرمساری نیز سیر نمی‌شود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱۵۲

بِبین دلی که نَگَردد زِ جانْ سِپاری سیر
اسیرِعشق نَگَردد زِ رنج و خواری سیر

زِ زَخْم‌‌های نَهانی که عاشقان دانَند
به خون دَراست و نَگَردد زِ زَخْمِ کاری سیر

مُقیم شُد به خَرابات و جُمله رِندان را
خَراب کرد و نَشُد از شرابْ باری سیر

هزار جانِ مُقَدَّس سِپُرد هر نَفَسی
دران شِکار و نَشُد جان از آن شکاری سیر

مِثالِ نِی زِ لَبِ یار کامْ پُرشِکَراست
وَلیک نیست چو نِیْ از فَغان و زاری سیر

بِگُفت تو زِ چه سیری بِگُفتم از جُزِ تو
وَلیکْ هیچ نگردم از آنچه داری سیر

نه شهر و یار شِناسیم ای مُسلمانان
از آن که نیست دل از جامِ شهریاری سیر

هَوایِ تو چو بَهاراست و دلْ زِ توست چو باغ
که باغ می‌نَشوَد از دَمِ بهاری سیر

چو شَرمسارم از اِحْسانِ شَمسِ تبریزی
که جانْ مَبادا از این شَرم و شَرمساری سیر
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.