هوش مصنوعی: این شعر بهار و رسیدن فصل وصال یار را توصیف می‌کند. با آمدن بهار، طبیعت زنده می‌شود و نوای بلبل و شکوفه‌های گل، شادی و نشاط را به همراه می‌آورند. شاعر از پایان یافتن شب فراق و رسیدن صبح وصال سخن می‌گوید و از آرامش و شفایی که با آمدن یار به دل بی‌قرارش می‌رسد، ابراز خوشحالی می‌کند. همچنین، او از اجابت دعاهایش و رسیدن به خواسته‌هایش سپاسگزاری می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۲۴

گذشت موسم غم فصل وصل یار رسید
نوای دلکش بلبل به نوبهار رسید

سحاب خرمی آبی بر وی کار آورد
نوید عیش بفریاد روزگار رسید

شگفته شد گل سوری فلک بهوش آمد
بیار می بملک مستی هزار رسید

صبا پیام وصالی ز کوی یار آورد
شفا بخسته قراری به بی‌قرار رسید

قرار گیر دلا مایهٔ قرار آمد
کنار باز کن ای جان که آن نگار رسید

شب فراق به صبح وصال انجامید
شکفته شو چو گل ای دل که گلعذار رسید

فراق دیدهٔ مخمور از شراب وصال
ز لعل یار به صهبای خوشگوار رسید

بپای لنگ و دل تنگ رفتم این ره را
دلم بیار و روانم بدان دیار رسید

بسی جفا که ز اغیار بر دلم آمد
کنون نماند غمی یار غمگسار رسید

هر آنچه خواست دلم شد بمدّعا حاصل
هزار شکر به امید امیدوار رسید

دعای نیمشب فیض را که رد می‌شد
کنون اجابتی از لطف کردگار رسید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.