۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۵

عیش دنیا به جز خسان نرسید
جز ریاضت به عاقلان نرسید

سود کرد آنکه دل ز دنیا کند
مرد آزاده را زیان نرسید

گشت بیچاره آنکه دنیا خواست
هرچه را بست دل بآن نرسید

سود دنیا زیان، زیانش سود
زین دو چیزی بعارفان نرسید

جان عارف گذشت از دو جهان
دو جهانش بگرد جان نرسید

از هوا و هوس کسی نگذشت
که بعشرتگه جهان نرسید

هر که دل در سرای فانی بست
همت کوتهش بآن نرسید

هر که روزی زیاده خواست ز قوت
دست جانش بقوت جان نرسید

هیچکس سر بنان فرو نارد
که بنانش بآب و نان نرسید

هر که دنیا بآخرت نفروخت
هم ازین ماند و هم بآن نرسید

همت هیچکس نشد عالی
که بفضل علوشان نرسید

نتوان شرح این معانی فیض
نه بدیعست گر بیان نرسید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.