۳۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳۵

مراست دیدن روی تو بی‌نقاب لذیذ
چنانکه تشنهٔ دو روزه است آب لذیذ

بود لذیذ مرا در بهشت ذوق و صال
چنانکه عابد صد ساله را ثواب لذیذ

بود مراد تو ترک حساب ای زاهد
مراست چون و چراهاش در حساب لذیذ

مرا بروز قیامت پس از لقای حبیب
بود جوار وی و پرسش و خطاب لذیذ

ز حور و قصر بلوز و عسل مگوی که من
جزاوم هیچ نباشد بهیچ باب لذیذ

بود ز چشم خوش یار لذت مستیم
چنانکه عامه را مستی شراب لذیذ

از این جهان غم او انتخاب کردم من
که نزد من غم او هست بیحساب لذیذ

بود ز سینهٔ بربان خود مرا لذت
چنانکه گرسنهٔ را بود کباب لذیذ

نماند صحبت اصحاب را دگر فیضی
مراست فیض‌ همین صحبت کتاب لذیذ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.