۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۳

بر سر خسته‌ات بیا دم نزع
تا ترا سر نهم بپا دم نزع

تا که جانرا بپایت افشانم
قدمی رنجه کن بیا دم نزع

زندگی را ز سر دگر گیرم
پرسشی گر کنی مرا دم نزع

آرزوی دل آن بود ای جان
که به بینم رخ ترا دم نزع

نفس باز پس به پیشت اگر
بسپارم خوشا خوشا دم نزع

پیشتر آئی ار دمی خوشتر
که ندارد اثر دوا دم نزع

تا نفس هست ذکر دوست کنم
فیض در خدمتست تا دم نزع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.