هوش مصنوعی: این متن درباره عشق و سودای آن است. شاعر از عشق به عنوان یک تجربه عمیق و آتشین یاد می‌کند که تمام وجودش را فرا گرفته است. او از رنج‌ها و خارهایی که در راه عشق متحمل شده سخن می‌گوید، اما در عین حال امیدوار است که روزی گل‌های عشق شکوفا شوند. شاعر خود را بنده و خدمتگزار عشق می‌داند و معتقد است که هیچ چیز در جهان همتای عشق نیست. او از مستی عشق و فنا شدن در آن سخن می‌گوید و در نهایت، ناله‌هایش را نشانه‌ای از عشق عمیقش می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'مستی عشق' و 'فنا شدن' نیاز به بلوغ فکری دارند.

غزل شمارهٔ ۵۳۶

زنده آن سر کو بود سودای عشق
حبذا آن دل که باشد جای عشق

از سر شوریدهٔ من کم مباد
تا قیامت آتش سودای عشق

خارها در دل بخون میپرورم
بو که روزی بشکفد گلهای عشق

رفته رفته دل خرابی میکند
عاقبت خواهم شدن رسوای عشق

خویش را کردم تهی از غیر دوست
تا وجودم پر شد از غوغای عشق

کار و کسب من همین عشق است و بس
مگسلاد این دست من از پای عشق

خدمت او را بدل بستم کمر
هستم از جان بنده و مولای عشق

هم زمین هم آسمان را گشته‌ایم
نیست درُی در جهان همتای عشق

تا ننوشی باده از جام فنا
مست کی گردد سر از صهبای عشق

تا پزی در دیگ سر سودای سود
کی چشی هرگز تو از حلوای عشق

چون فرو خواهیم شد ما عاقبت
خود همان بهتر که در دریای عشق

ناله میکن فیض ایرا خوش بود
نالهای زار در سودای عشق
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.