هوش مصنوعی: این متن شعری است که به مفاهیم فلسفی و عرفانی می‌پردازد. شاعر از گذر زمان، تغییرات جهان و ناپایداری آن سخن می‌گوید. او به انسان توصیه می‌کند که به ظواهر دنیا دل نبندد و به جای آن، به عشق و حقیقت بپیوندد. همچنین، شاعر از قدرت عشق و تأثیر آن بر زندگی انسان سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که همه چیز در دست عشق است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱۶۶

چند ازین راهِ نوِ روزگار؟
پَرده آن یار قدیمی بیار

آتش فرعون بکُش زاب بَحْر
مَفْرَش نِمْرود به آتش سِپار

چَرخِ فَلک را به خدایی مَگیر
اَنْجُم و مَهْ را مَشِناسْ اختیار

شَمس و شَموسی که سَرآخُر شُده‌‌‌ست
چون خَر لَنْگ است دَران مُسْتَدار

بادْ چو راکِع شُد و خود را شِناخت
نیست در آخُر چو خَسان‌ بی‌مَدار

چَشمْ دَران بادْ نَهاده‌ست خَس
کو کَشَدَش جانِبِ هر دشت و غار

خیره در آن آب بِمانْده‌ست سنگ
کوش بِغَلْطانَد در سیلْ بار

گَر بَد و نیکیم تو از ما مَگیر
ما همه چَنگیم و دلِ ما چو تار

گاهْ یکی نَغْمه تَر می‌نَواز
گاهْ زِ تَر بُگْذَر و رو خُشک آر

گَر نَنَوازی دلِ این چَنگ را
بَس بُوَد اینَش که نَهی برکِنار

نُورُ علی نُور چو بِنْوازی اَش
باده خوش و خاصهْ به فَصل بهار

در کَفِ عشق است مِهارِ همه
اُشتُرِ مَستیم دَرین زیر بار

گاهْ چو شیری مُتَمَثِّل شود
تا بِرَمَد خَلْق ازو چون شکار

گاهْ چو آبی مُتَشَکِّل شود
خَلْق رَوَد تشنه بِدو جانْ سِپار
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.