۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۱

گه جلوه لاهوت دهد جام شرابم
گه عشوهٔ نا سوت فریبد بسرابم

گه نقل و کباب از کف جانانه ستانم
گه فرقت جانانه کند سینه کبابم

جز محنت دوریش عقابی نشناسم
جز شادی نزدیکی او نیست ثوابم

بی‌دوست یکی تشنه لب گرسنه چشمم
با دوست چو باشم همه نانم همه آبم

شد عمر گرامی همه در مدرسها صرف
کو عشق که فارغ کند از درس و کتابم

کو عشق که معمور کند خانه دل را
عمریست ز ویرانی دل خانه خرابم

تا چند درین باد به سرگشته توان بود
ای خضر خدا ره بنما راه صوابم

فیض و سر تسلیم و رضا بر قدم دوست
گر تیغ کشد بر سر من روی نتابم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.