هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و وابستگی شدید خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که وجود معشوق باعث شادی و آبادی زندگیاش شده و بدون او، زندگیاش نابود میشود. شاعر از معشوق میخواهد که لطف و توجه خود را از او دریغ نکند و همیشه به یادش باشد. همچنین، او ابراز میدارد که حتی غم معشوق برایش شیرین است و به بندگی او افتخار میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
غزل شمارهٔ ۵۹۴
من ببوی خوش تو دلشادم
ور نه از خود گرهی بر بادم
شوم از خویش بهر لحظه خراب
کند آن لطف خفی آبادم
بی نسیمت بردم باد صبا
لطف کن تا نهی بر بادم
ای خوش آندم که مرا یاد کنی
ای که یکدم نروی از یادم
لطف پنهان ز دلم باز مگیر
که درین لطف نهانی زادم
لطف تو گر نبود با غم تو
قهر این غم بکند بنیادم
نرسی گر تو بفریاد دلم
از فلک هم گذرد فریادم
بیستون غمت و تیشهٔ صبر
که تو شیرینی و من فرهادم
کمر بندگیت بست چو فیض
از غم هر دو جهان آزادم
ور نه از خود گرهی بر بادم
شوم از خویش بهر لحظه خراب
کند آن لطف خفی آبادم
بی نسیمت بردم باد صبا
لطف کن تا نهی بر بادم
ای خوش آندم که مرا یاد کنی
ای که یکدم نروی از یادم
لطف پنهان ز دلم باز مگیر
که درین لطف نهانی زادم
لطف تو گر نبود با غم تو
قهر این غم بکند بنیادم
نرسی گر تو بفریاد دلم
از فلک هم گذرد فریادم
بیستون غمت و تیشهٔ صبر
که تو شیرینی و من فرهادم
کمر بندگیت بست چو فیض
از غم هر دو جهان آزادم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.