هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و فراق معشوق میگوید و بیان میکند که دلش برای دیدار او بیقرار است. او از تأثیر عشق معشوق بر وجودش سخن میگوید و آرزوی وصال او را دارد. شاعر از بوی زلف و لبهای شیرین معشوق یاد میکند و از انتظار تلخ فراق شکایت دارد. در نهایت، او از معشوق میخواهد که لطفی کند و به او توجه نشان دهد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۶۰۶
من تاب فراق تو ندارم
نقش تو بسینه مینگارم
باشد روزی رخت به بینم
تا جان بلقای تو سپارم
شد در رگ و ریشه تیر عشقت
از هم بگستت پود و تارم
از بادهٔ آن دو چشم مستت
گه سر خوش و گاه در خمارم
وز بوی دو زلف عنبرینت
آشفته و مست و بیقرارم
وز لعل لب شکر فروشت
تلخ است مذاق انتظارم
جز وصل تو مقصدی ندارم
جز یاد تو مونسی ندارم
دیریست که در سر من این هست
کاندر قدم تو جان سپارم
لطفی لطفی که سوخت جانم
رحمی رحمی که سخت زارم
باران کرم ببار بر فیض
آبی آور بروی کارم
نقش تو بسینه مینگارم
باشد روزی رخت به بینم
تا جان بلقای تو سپارم
شد در رگ و ریشه تیر عشقت
از هم بگستت پود و تارم
از بادهٔ آن دو چشم مستت
گه سر خوش و گاه در خمارم
وز بوی دو زلف عنبرینت
آشفته و مست و بیقرارم
وز لعل لب شکر فروشت
تلخ است مذاق انتظارم
جز وصل تو مقصدی ندارم
جز یاد تو مونسی ندارم
دیریست که در سر من این هست
کاندر قدم تو جان سپارم
لطفی لطفی که سوخت جانم
رحمی رحمی که سخت زارم
باران کرم ببار بر فیض
آبی آور بروی کارم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.