هوش مصنوعی: این شعر به بیان تجربه‌ی روحانی و عرفانی شاعر می‌پردازد که از عالم غیب و عدم به دنیای وجود قدم گذاشته و تحت تأثیر نور الهی قرار گرفته است. شاعر از دیدن جمال الهی سخن می‌گوید اما تأکید می‌کند که این جمال را به طور کامل ندیده است، زیرا مشاهده‌ی کامل آن ممکن نیست. سپس از سقوط از عالم ملکوت به دنیای مادی و گرفتار شدن در دام ابلیس و محنت‌های دنیوی سخن می‌گوید و امیدوار است که از این دام رهایی یابد و سزاوار اکرام بیشتر شود.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سال دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۶۸۵

از غیبب عدم رخت بهستی چو کشیدیم
از پرتو خورشید تو چون صبح دمیدیم

چون چشم گشودیم بر آن چشمهٔ خورشید
از شعشه‌اش چشم چو خفاش کشیدیم

پرسند گر از ما که چه دیدید در آنروز
گوئیم که دیدیم جمالی و ندیدیم

دیدن نگذارد رخ خورشید جنابش
خورشید رخت چون نتوان گفت که دیدیم

یکچند در آرامگه عالم بالا
با خیل ملک خوشدل و آسوده چریدیم

چون روی نهادیم ز افلاک سوی خاک
سوی طرب و کودکی و جهل خزیدیم

تشریف خرد قامت ما را چو بیاراست
در دامگه محنت ابلیس فتیدیم

زین دامگه ای فیض چو سالم بدر آئیم
مستوجب اکرام و سزاوار مزیدیم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.