هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق نافرجام و درد دوری از معشوق میگوید. او از غم و اندوهی که بر دلش سنگینی میکند سخن میگوید و از بیوفایی معشوق شکایت دارد. شاعر احساس میکند که در آتش عشق سوخته و به خاکستر تبدیل شده است. او امیدوار است که باد، غبار وجودش را به سوی معشوق ببرد. شاعر از روز قیامت نیز میترسد و میداند که در آن روز از او دربارهی اعمالش سؤال خواهد شد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که سکوت بهتر از شکایت است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مضامین عاشقانهی عمیق و غمگین است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند روز قیامت و عشق نافرجام ممکن است برای این گروه سنی سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۷۶۱
مهرت بجان بهار دل داغدار من
از مهر جان خزان نپذیرد بهار من
در آتش هوای تو خاکستری شدم
شاید که باد سوی تو آرد غبار من
میافکنم براه تو تا خاک ره شود
باشد قدم نهی بسر خاکسار من
گفتی مگوی قصه و اندوه خود بکس
خون شد ز غصه تو دل راز دار من
من چون نهان کنم که ز غم پرده میدرد
خون جگر بزیر مژه اشکبار من
در روز حشر چون ز عمل جستجو کنند
گویم بآه رفت و فغان روزگار من
غم از دلم دمار بر آورد و آن نگار
ننشست ساعتی بکرم در کنار من
خاموش باش فیض ازینقصه دم مزن
نه کارتست شکوه ز خوبان نه کار من
از مهر جان خزان نپذیرد بهار من
در آتش هوای تو خاکستری شدم
شاید که باد سوی تو آرد غبار من
میافکنم براه تو تا خاک ره شود
باشد قدم نهی بسر خاکسار من
گفتی مگوی قصه و اندوه خود بکس
خون شد ز غصه تو دل راز دار من
من چون نهان کنم که ز غم پرده میدرد
خون جگر بزیر مژه اشکبار من
در روز حشر چون ز عمل جستجو کنند
گویم بآه رفت و فغان روزگار من
غم از دلم دمار بر آورد و آن نگار
ننشست ساعتی بکرم در کنار من
خاموش باش فیض ازینقصه دم مزن
نه کارتست شکوه ز خوبان نه کار من
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.