هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد هجران و بیوفایی معشوق مینالد. او با بیان احساس سوختن در آتش فراق، از غیبت معشوق و بیخبری او از حالش شکایت میکند. با وجود توصیف معشوق به عنوان موجودی کامل و دلربا، بیوفایی او را بلایی بزرگ میداند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و درد فراق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
غزل شمارهٔ ۸۰۴
بر من نیستی کجائی تو
ای که یکجا دمی نیائی تو
آتش هجر تو کبابم کرد
سوختم این چنین چرائی تو
ای سراپا چنانکه میباید
وی که هستی چنانکه بائی تو
نیک محبوب دلربائی لیک
بیوفائی عجب بلائی تو
گل نچینند عاشقان ز درخت
ای ز خود بیخبر کرائی تو
گرچه من نیستم سزای تو لیک
بیوفائی عجب بلائی تو
فیض دیوانه میکند فریاد
بر من نیستی کجائی تو
ای که یکجا دمی نیائی تو
آتش هجر تو کبابم کرد
سوختم این چنین چرائی تو
ای سراپا چنانکه میباید
وی که هستی چنانکه بائی تو
نیک محبوب دلربائی لیک
بیوفائی عجب بلائی تو
گل نچینند عاشقان ز درخت
ای ز خود بیخبر کرائی تو
گرچه من نیستم سزای تو لیک
بیوفائی عجب بلائی تو
فیض دیوانه میکند فریاد
بر من نیستی کجائی تو
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.