هوش مصنوعی: این متن عرفانی و شاعرانه، بیانگر درد هجران و اشتیاق به دیدار معشوق (که می‌تواند اشاره‌ای به معشوق الهی داشته باشد) است. شاعر از فراق یار می‌نالد و از شوریدگی و مستی ذرات عالم سخن می‌گوید. همچنین، به مفاهیم عرفانی مانند فنا، حق و حلاج اشاره دارد و بر این نکته تأکید می‌کند که در دنیا و آخرت، جز حق چیزی ارزش ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد. همچنین، اشاره به شخصیت‌هایی مانند حلاج و منصور حلاج ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر بدون پیشینهٔ تاریخی و عرفانی قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۸۱۱

هجران جانان تا بچند آ» یار کو آن یار کو
وین شورش دل تا بکی دلدار کو دلدار کو

در سینه دلها شد طپان جانها ز تنها شد زوان
تا کی بود این رو نهان دیدار کو دیدار کو

ذرات عالم مست او خورده شراب از دست او
نغمه‌سرایان کو بکو خمار کو خمار کو

افلاک سر گردان و مست خاکست مدهوش الست
در عالم بالا و پست هشیار کو هشیار کو

حلاج محو آن جمال دستک زنان در وجد و حال
نغمه‌سرا کای ذوالجلال آندار کو آندار کو

در دنیی و عقبی مپیچ جز حق همه هیچست هیچ
در دار عالم غیر حق دیار کو دیار کو

حق در برابر روبرو بنموده رو از چار سو
کوران گرفته جستجو کان یار کو کان یار کو

منصور انالحق میزند من صور حق حق میزنم
زینصور انا شاهد فنا جز یار کو جز یار کو

گر راست میگوئی تو فیض دم در کش و خاموش باش
آنرا که باشد محو یار گفتار کو گفتار کو
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.