هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از دیوانه‌ای سخن می‌گوید که در عشق یار خود غرق شده است. او از زلف یار، شوق دل، و مستی عشق می‌گوید و از نبود یار و دلبر غمگین است. شاعر از عشق بی‌قرار، وصال معشوق، و ناتوانی در تحمل فراق سخن می‌راند و در نهایت، به خواب و خیال یار پناه می‌برد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'غمزهٔ خونخوار' یا 'کافر شدم' ممکن است نیاز به درک بالاتری از ادبیات و فرهنگ داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۸۱۲

ای عاقلان دیوانه‌ام زنجیر زلف یار کو
بر شعلهای شوق دل پروانه‌ام دلدار کو

دل مست او جان مست او تن هم سرا پا مو بمو
در جملهٔ ذرات من یکذره هشیار کو

دل رفت جان هم میرود روح روان هم میرود‌
جانانه را آگه کنید آن دلبر غمخوار کو

دل بستم اندر زلف او واعظ ز دستم دست شو
کافر شدم کافر شدم زنار کو زنار کو

قربانیم قربانیم عید وصال او کجاست
مشتاق جانم افشانیم آن غمزهٔ خونخوار کو

گیرم بر اندازی نقاب بنمائی آنرخ بی‌حجاب
لیکن سرت گردم مرا یارائی دیدار کو

گفتم که چون بینم ترا شرح غم دل سر کنم
آندم که بینم روی او آن طاقت گفتار کو

شب با خیال زلف تو کی خواب آید فیض را
در خواب هم کی بینمت آندولت بیدار کو
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.