۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۱۸

خوشه چین حسنم من گرد خرمنت ای ماه
بر امید احسانی آمدم بدین درگاه

حسن کم نمی‌گردد ناامید مپسندم
خستهٔ گدائی را از درت مران ای شاه

جز ره تو راهی نیست ز درت پناهی نیست
جز تو پادشاهی نیست لا اله الا الله

چون روم من از کویت چون به جز ره و رویت
هیچ جا نه بینم روی هیچ جا نیابم راه

تا بچند ریزم اشک تا بکی خورم حسرت
ای فراق تو خون ریز وی فراق تو جانکاه

لطف کن مرا جامی از شراب مستانت
تا ز راه لا آیم تا سرای الا الله

وامگیر از فیضت فیض خویش را یکدم
ای ز دامن وصلت دست عاشقان کوتاه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.