۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳۱

بار الها راستان را در حریمت بار ده
جان آگاهی کرامت کن دل بیدار ده

روح پاکی را که شد آلودهٔ لوث گنه
بادهٔ ناب طهور از جام استغفار ده

واصلان را محو کن اندر جمال خویشتن
سالکان را جان هشیار و دل بیدار ده

یکنظر کن در جهان آب و گل از روی لطف
دوستان را گل برافشان دشمنان را خار ده

اهل گل را روز روز از زور وزر معمور دار
اهل دل را در دل شب نالهای زار ده

در دل بی‌سیرتان آتش بر افروز از جحیم
نیکوان را جان خرم چهرهٔ گلنار ده

آن یکی را در وصالت عارض چون ارغوان
و آن دگر را در فراقت دیده خونبار ده

دوستان را ده لوای عز و تاج افتخار
دشمنان را ژندهٔ دل و لباس عار ده

هرکسی را هرچه می‌خواهد دلش آماده کن
عاشقان را بار ده افسردگان را کار ده

فیض را چون ره نمودی سوی خود از روی لطف
مرحمت فرما ز عشقش مرکب رهوار ده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.