۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۱۸

عاشقانرا شور مستی سود دارد خیلکی
عقلانرا ترک هستی سود دارد خیلکی

میشوم خاک رهش بر من چه می‌آرد گذر
پیش اهل ناز پستی سود دارد خیلکی

عشق خوبان چوب تعلیمست بهر بندگی
عابدان را زهد و هستی سود دارد خیلکی

بادهٔ مرد افکن از چشم خوش ساقی بکش
عقل را زین باده مستی سود دارد خیلکی

گر کنم قصد گناهی یاد قهرش میکنم
پاچه لغزد چوب دست سود دارد خیلکی

زهد خشک او غرور و نخوت و کبر و منی
زاهدان را می‌پرستی سود دارد خیلکی

فیض اگر گردن کشد از طاعت گردنکشان
بر تطاول عرض هستی سود دارد خیلکی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.