هوش مصنوعی: شاعر از جدایی از یار روحانی خود می‌نالد و درد فراق جسمانی را بیان می‌کند. او از حسرت باقی‌مانده در دل، تاریکی جهان پس از رفتن یار، و امید به دیدار دوباره می‌گوید. شاعر آرزوی وصال و روشنایی دوباره را دارد و از تأثیر نامه و سخنان یار بر خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و شناخت ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۹۲۵

جدا شد از بر من آن انسی روحانی
شدم اسیر بلای فراق جسمانی

برفت یار و از او ماند حسرتی در دل
من و خیال وی و گفتگوی پنهانی

برفت روشنی چشم و شد جهان تیره
نه شب شناسم و نه روز از پریشانی

بود که بار دگر خدمتش شود روزی
کنم بطلعت او باز دیده نورانی

شود که باز به بینم لقای میمونش
وصال او بمن و من بوصلش ارزانی

بود بنامهٔ مشگین اوفتد نظرم
کشم بدیده از آن سرمهٔ سلیمانی

بدیدن خط او دیده‌ام شود روشن
بخواندن سخنانش کنم گل ‌افشانی

بیا وصال که تا زندگی ز سر گیرم
برو فراق ببر از برم گران جانی

ز فیض تا نفسی هست مژده وصلی
که عن قریب رود زین سراچهٔ فانی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.