هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند. با وجود محبت‌های معشوق به دیگران، او به شاعر توجهی ندارد و وعده‌هایش را عملی نمی‌کند. شاعر از درد فراق و بی‌وفایی معشوق می‌نالد و از او می‌پرسد چرا به رنج‌هایش ترحم نمی‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن به بلوغ عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد فراق و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۹۳۱

سوی من ای خجسته خو روی چرا نمیکنی
با همه لطف میکنی با دل ما نمیکنی

با همه کس ز روی مهر همدم و همنشین شوی
دست بدست و روبرو روی بما نمیکنی

با همه دست در کمر از گل و خور شکفته‌تر
در دل خسته‌ام به جز خار جفا نمیکنی

گفتی اگر تو جان دهی سوی تو میکنم نظر
جان بلبم رسید و تو وعده وفا نمیکنی

آهم از آسمان گذشت ناله ز لامکان گذشت
سوختم از غم تو من رحم چرا نمیکنی

خون دلم ز دیده شد کار دل رمیده شد
جان ز تنم پریده شد های چها نمیکنی

فیض گذشت عمر و هیچ کار خدا نکردهٔ
وین دو سه روزه مانده را صرف قضا نمیکنی
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.