هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان شاعری است که با معشوق خود در حال گفتگو است. شاعر از غارت دلها توسط معشوق شکایت می‌کند و از او می‌پرسد که چرا اینگونه رفتار می‌کند. معشوق در پاسخ، شاعر را به تفکر و درک عمیق‌تر دعوت می‌کند و از او می‌خواهد که به جای تماشای ظواهر، به حقیقت عشق و وصلت توجه کند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که تنها چیزی که باید از معشوق طلب کرد، لقای اوست و هر چیز دیگری بی‌ارزش است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند غارت دلها و خراب کردن خانه‌ی دل ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۹۳۲

گفتم بعشق غارت دلها چه میکنی
دستی دراز کرده به یغما چه میکنی

چندین هزار خانهٔ دل شد خراب تو
ای خانمان خراب بدلها چه میکنی

دادی بآب و رنگ بتان آبروی ما
با گلرخان چه کردی و با ما چه میکنی

گفتم بدلبر از بر من دل چه میبری
گفتا که من بر تو تو دلرا چه میکنی

بگشای چشم و نور رخ ما عیان ببین
در پردهٔ خیال تماشا چه می‌کنی

من جلوه نا نموده تو از خویش میروی
گر بر تو جلوهٔ کنم آیا چه میکنی

چیزی از ما مخواه بغیر از لقای ما
از دوست غیر دوست تمنا چه میکنی

از خود بشوی دست بدریای ما درا
بردار دل ز خویش محابا چه میکنی

بردار دل ز خویش و در این بحر غوطه‌ور
بر ساحل ایستاده تماشا چه می‌کنی

ای فیض عقل و هوش و دل و دین و جان بده
چون وصل دوست یافتی اینها چه میکنی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.