۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۱۰

نیست در آخِرزَمان فَریادرَس
جُز صَلاحُ الدّین صَلاحُ الدّین و بَس

گَر زِ سِرِّ سِرِّ او دانسته‌یی
دَم فُروکَش تا نَدانَد هیچ کَس

سینهٔ عاشق یکی آبی‌ست خوش
جان‌ها بر آبِ او خاشاک و خَس

چون بِبینی رویِ او را دَم مَزَن
کَنْدَر آیینه زیان باشد نَفَس

از دلِ عاشق بَرآیَد آفتاب
نور گیرد عالَمی از پیش و پَس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.