۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۳۴

قَضا آمد شِنو طَبْلِ نَفیرش
نَفیرش تَلْخ تَر یا زَخمِ تیرش؟

چو دایه‌یْ این جهانْ پِسْتان سِیَه کرد
گِلوگیر آمَدَت چون شَهْد شیرش

خُنُک طِفْلی که دَندانِ خِرَد یافت
رَهَد زین دایه و شیر و زَحیرَش

بِشارت‌هایِ غَیبی شُد غذایَش
زِ شیرش وارَهانید از بَشیرَش

چو هر دَم می‌رَسَد تَلقینِ عشقش
چه غَم دارد زِ مُنکَر یا نَکیرَش؟

چو آن خورشید بر وِیْ سایه انداخت
زِ دوزخ ایمِن است و زَمْهَریرَش

به اِقْبالِ جوانْ واگشت جانی
که راهِ دین نَزَد این چَرخِ پیرَش

بِدان دارُالْاَمان و اصلِ خود رفت
رَهید از دامگاه و دار و گیرَش

رَهید از بَندِ شِحْنه‌یْ حِرص و آزی
که کرده بود بیچاره و حَقیرَش

رو ای جان کَزْ رِباطِ کُهنه جَستی
زِ غُصّه‌یْ آجُر و حُجره و حَصیرَش

نِثارَش آید از رِضوانِ جَنَّت
کِنارش گیرد آن بَدْرِ مُنیرَش

تماشا یافت آن چَشمِ عَفیفَش
سَعادت یافت آن نَفْسِ فَقیرَش

خُجَسته باد باغِسْتانِ خُلْدَش
مُبارک باد آن نِعْمَ الْمَصیرَش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.