هوش مصنوعی: این متن به موضوع عشق و رنج‌های آن می‌پردازد. شاعر از عشقی سخن می‌گوید که هم پنهان و هم آشکار است، اما همراه با درد و رنج است. او تأکید می‌کند که عشق واقعی هرگز پنهان نمی‌ماند و عاشق تمام اسرار خود را فاش می‌کند. همچنین، شاعر به گذرا بودن دنیا و اهمیت زندگی در لحظه اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۴۲

گَر لاش نِمود راهِ قَلّاش
ای هر دو جهانْ غُلامِ آن لاش

ای دیده جهان و جانْ ندیده
جان است جهان تو یک نَفَس باش

گَردی‌ست جهان و اَنْدَرین گَرد
جاروب نَهان شُده‌ست و فَرّاش

این مَشْغَله از کجاست؟ بینی
آن روز که بِشْکَنی چو خَشْخاش

عشقی که نَهان و آشکار است
خون ریز و سِتَمگر است و اوباش

چون کُشته شوی دَرو بِمانی
مَن ماتَ مِنَ الْهَویٰ فَقَدْ عاش

عشق است نه زَر نَهان نَمانَد
اَلْعاشِقُ کُلُّ سِرِّهِ فاش

لا حُسْنُ یَلَذُّ حَیْثْ لا عِشْق
شاباش زِهی جَمال شاباش
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.