هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج‌ها و دردهای خود می‌گوید و خود را به شمعی تشبیه می‌کند که در حال سوختن و گریستن است. او از بی‌کسی و نبود دلسوزی در اطراف خود شکایت دارد و به مرگ به عنوان تنها چاره‌ی دردهایش اشاره می‌کند. همچنین، او تسلیم بودن در برابر سرنوشت و اراده‌ی الهی را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد. همچنین، اشاره‌های مستقیم به مرگ و اندوه ممکن است برای برخی از مخاطبان جوان نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۲۶۲

چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع
من عجب دارم گر امشب تا سحر مانم چو شمع

رشته عمرم به پایان آمد و تابش نماند
چاره‌ای اکنون به جز مردن نمی‌دانم چو شمع

می‌دهم سررشته خود را به دست دوست باز
گر چه خواهد کشت می‌دانم به پایانم چو شمع

آبم از سر درگذشت و من به اشک آتشین
سرگذشت خود همه شب باز می‌دانم چو شمع

دامنت خواهم گرفت امشب چو مجمر ور به من
بر فشانی آستین من جان بر افشانم چو شمع

بند بر پای و رسن در گردن خود کرده‌ام
گر بخواهی کشتنم برخیز و بنشانم چو شمع

گر سرم برداری از تن سر نگردانم ز حکم
ور نهی بر پای بندم بند فرمانم چو شمع

احتراز از دود من می‌کن که هر شب تا به روز
در بن محراب‌ها سوزان و گریانم چو شمع

رحمتی آخر که من می‌میرم و بر سر مرا
نیست دلسوزی به غیر از دشمن جانم چو شمع

مدعی گوید که سلمان او تو را دم می‌دهد
گو دمم می‌ده که من خود مرده آنم چو شمع
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.