۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۵۷

چون تو شادی بَنده گو غَم خوار باش
تو عزیزی صد چو ما گو خوار باش

کارِ تو باید که باشد بر مُراد
کارهایِ عاشقانْ گو زار باش

شاهِ منصوریّ و مُلْکَت آنِ توست
بَنده چون مَنصور گو بَر دار باش

اُشتُرِ مَستم نَجویَم نَستَرن
نوش خوارم در رَهَت گو خار باش

نَشْنَوم من هیچ جُز پیغامِ او
هر چه خواهی گفت گو اسرار باش

ای دل آن جایی تو باری که وِیْ است
از جَمالِ یار بَرخوردار باش

او طَبیب است و به بیماران رَوَد
ای تَنِ وامانده تو بیمار باش

بر امیدِ یارِ غارِ خَلْوَتی
ثانِیَ اثْنَیْنِ بُرو در غار باش

بر امیدِ داد و ایثارِ بهار
مِهْرها می‌کار و در ایثار باش

خَرمَنا بر طَمْعِ ماهِ بانَمَک
گُم شو از دُزد و دَران اَنْبار باش

بَهرِ نُطْقِ یارِ خوش گفتارِ خویش
لَب بِبَند از گفت و کَم گُفتار باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.