۳۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۵۹

عقل آمد عاشقا خود را بِپوش
وایِ ما ای وایِ ما از عقل و هوش

یا بُرو از جمعِ ما ای چَشم و عقل
یا شَوَم از نَنگِ تو‌ بی‌چَشم و گوش

تو چو آبی ز آتشِ ما دور شو
یا دَرآ در دیگِ ما با ما بِجوش

گَر‌ نمی‌خواهی که خُردت بِشْکَند
مُرده شو با موج و با دریا مَکوش

گَر بگویی عاشقم هستْ اِمْتِحان
سَر مَپیچ و رَطْلِ مَردان را بِنوش

می‌خُروشَم لیکِن از مَستیِّ عشق
هَمچو چَنگَم‌ بی‌خَبَر من از خُروش

شَمس تبریزی مرا کردی خَراب
هم تو ساقی هم تو میْ هم میْ فُروش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.