هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در مدح و ستایش یک حاکم یا شخصیت بلندمرتبه (احتمالاً آصفالدوله یا فردی مشابه) سروده شده است. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیههای فراوان، مقام و جایگاه والای این شخصیت را توصیف میکند و بر فضیلتهای اخلاقی، دانش، هنر، و کرم او تأکید دارد. همچنین، شاعر به بیان دشواریهای خود در سرودن شعر و ابراز ادب و فروتنی در برابر این شخصیت میپردازد.
رده سنی:
16+
این متن دارای زبان پیچیده و استعارههای ادبی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار خواهد بود. همچنین، محتوای آن بیشتر مناسب افرادی است که با ادبیات کلاسیک فارسی آشنایی دارند.
قطعه شمارهٔ ۱۲۵
صاحب قران مملکت ای آصفی که هست
صدر تو قبله عرب و کعبه عجم
بر رای روشنت همگی کار ملک راست
آن روز شد که پشت فلک را نبود خم
برگرد خوان همت سلطان رای توست
یک گرده قرص خاور و یک کاسه جام جم
گر دست بر قلم بنهد بی اجازتت
تیر فلک سپهر کند دست او قلم
سر تا به پا وجود تو چون عقل اول است
فضل و کفایت و هنر و همت و کرم
حکمت اگر به پشت فلک پا در آورد
خنگ فلک ز ضعف نهد بر زمین شکم
پایم قیاس کرد یمین تو را خرد
صد بار یمین تو یک نیمه بود کم
داعی که میزند قدم صدق صاحبا
در شارع محبتت از عالم قدم
گر چند روز شد که نیامد به حضرتت
او را نکن به زلت تقصیر متهم
سرما به غیت است که خورشید و صبح را
یخ بسته است چشمه و افسرده است دم
امروز آفتاب به برف ار فرود رود
مشکل بود بر آمدنش تا بهار هم
پیرو ضعیف دست و قدم چون رود به راه
جایی که یخ ز جای برد پیل را قدم
معذور دار گر به قلم عذر خواستم
ترسم که گر قدم بنهم بشکند قلم
چندان بقات باد که این نیلگون افق
گردون کشد در آخر روز از بقم رقم
صدر تو قبله عرب و کعبه عجم
بر رای روشنت همگی کار ملک راست
آن روز شد که پشت فلک را نبود خم
برگرد خوان همت سلطان رای توست
یک گرده قرص خاور و یک کاسه جام جم
گر دست بر قلم بنهد بی اجازتت
تیر فلک سپهر کند دست او قلم
سر تا به پا وجود تو چون عقل اول است
فضل و کفایت و هنر و همت و کرم
حکمت اگر به پشت فلک پا در آورد
خنگ فلک ز ضعف نهد بر زمین شکم
پایم قیاس کرد یمین تو را خرد
صد بار یمین تو یک نیمه بود کم
داعی که میزند قدم صدق صاحبا
در شارع محبتت از عالم قدم
گر چند روز شد که نیامد به حضرتت
او را نکن به زلت تقصیر متهم
سرما به غیت است که خورشید و صبح را
یخ بسته است چشمه و افسرده است دم
امروز آفتاب به برف ار فرود رود
مشکل بود بر آمدنش تا بهار هم
پیرو ضعیف دست و قدم چون رود به راه
جایی که یخ ز جای برد پیل را قدم
معذور دار گر به قلم عذر خواستم
ترسم که گر قدم بنهم بشکند قلم
چندان بقات باد که این نیلگون افق
گردون کشد در آخر روز از بقم رقم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.